اقتصاد مقاومتی

درود بر تو فرزند اسلامی

شیرین روز خبرنگار امسال

 تلاشگران عرصه رسانه روزتان مبارک، امسال اولین تبریک روزخبرنگار را همسر مهربانم به من گفت، این برایم شیرینی عجیبی دارد و حلاوت آن ماندنی، چرا که چند روزی دیگر اولین سالگرد ازدواجم هست.

مخلص همه

ماهواره ها نظام خانواده را بی پایه می کنند

نمی دانم علت اینکه این جعبه جادویی به کشور ما آمد چه بود؛ اما روشن است که آمده تا جزء مهم ترین دشمنان عرصه جنگ نرم برای اعضای خانواده ها باشد.
با کمی تفکر و تأمل در رویدادهای گذشته کشور خواهیم دید، سیر ورود  دیش ها و ریسیورها به کشور به طور مفاجات و ناگهانی نبود بلکه دست اندکاران واردات این کالا، آرام آرام و با وارد کردن دستگاه هایی چون ویدئوهای خنگی، سی دی ها، فلش مموری ها و... ذهن ها را آماده کردند تا خانواده های ایرانی با آغوش باز از موضوع بسیار خطرناک و تهدید کننده جامعه یعنی تهدید نرم استقبال کنند.
با آزمایشاتی که  در اتاق های فکر دشمنان به صورت روزانه صورت می گیرد آن ها به این دست پیدا کردند که برای سرنگون کردن نظام بلندپایه خانواده های ایرانی آن ها را باید از آرمان های دینی جدا کرد.
برهمین اساسبه این فکر افتادند که ابتدا مردم را از خانه های شهری دور و به مراکزی به نام زندگی های اپارتمان نشینی گرد هم آوردند تا بتوانند به اهداف شوم خود بسند.
بعد از این که خانواده ها در آپارتمان ها سونت کردند، ابتدا سخن اول او را این قرار دادند که نباید کسی از زندگی تو خبر داشته باشد؛ که این مغایر با دین مبین اسلام بود چرا که ادمه اطهار(ع) حقوق بسیاری را برای همسایه برشمرده اند.
در گام دوم: چون در آپارتمان هیچ سرگرمی وجود ندارد و از آن طرف فرد هم با هیچ کسی ارتباط ندارد، پس نیاز است یک چیزی به عنوان سرگرمی وارد زندگی های مردم شود و این چنین بود که ماهواره همان جعبه جادویی که بی فرهنگی غرب را برای ما به ارمغان آورد وارد زندگی بسیاری از افراد شد.

توجه توجه

سلام به دوستان خوبم؛
از این پس می توانید به وبگاه دوم ما یعنی
قلمی برای ظهور   مراجعه کرده و از مطالب ارزشی این سایت بهره مند شوید، همان گونه که ما را بهتر بودن این وبگاه تنها نگذاشتید اینک در سایت دوم هم ما را یاری فرمایید.

 

                                              باتشکر

شباهت بازیگر آمریکایی به روحانی +عکس

 

رسانه های آمریکایی گزارش دادند که ماندی پاتیکین بازیگر مشهور آمریکایی شباهت بسیار زیادی با حسن روحانی رئیس جمهور ایران دارد.
سایت خبری تیک Tik.ir: رسانه های آمریکایی گزارش دادند که ماندی پاتیکین بازیگر مشهور آمریکایی شباهت بسیار زیادی با حسن روحانی رئیس جمهور ایران دارد.

ماندی پاتیکین بازیگری آمریکایی است و در فیلم هایی چون "دیک تریسی" و "ملت بیگانه" ایفای نقش کرده است.



او همچنین در سریال مشهور "وطن" که هم اکنون از شبکه های آمریکا در حال پخش است حضور دارد.

وی متولد سال 1952 در ایلینویز آمریکا است.

پاتیکین تاکنون موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگر از جشنواره تونی، امی و گلدن گلوب شده است.


مقاله مهاجرانی در الشرق الاوسط خطاب به نتانیاهو: قرادادمحرمانه اتمی اسرائیل با شاه یادت هست؟

 

سیاست > دیپلماسی - عطاءالله مهاجرانی در مقاله ای که در شماره نهم اکتبر روزنامه الشرق الاوسط منتشر شد نوشت:

نتانیاهو در سخنرانی خود به شکل مستقیم یا غیر مستقیم، شصت بار اسم ایران و چهل بار اسم حسن روحانی را آورد.

سخنرانی نتانیاهو ۳۳ دقیقه به طول انجامید، یعنی اینکه دو نام «ایران» و «روحانی» در هر دقیقه از سخنرانی او بر زبان آورده شده است. این فرصت عظیم و بزرگ برای ایران بود. به مفهوم دیگر، نتانیاهو نقش خود را در اثبات ایران به عنوان یک طرف موثر به خوبی ایفا کرد.

نتانیاهو بر موضوع سلاح هسته‌ای ایران تمرکز کرد. بر همین اساس دو سوال ساده پیش می‌آید. سوال اول اینکه در شرایطی که اسراییل سلاح هسته‌ای دارد، چگونه می‌توان سلاح هسته‌ای اسراییل را قبول کرد ولی در عین حال گفت که اگر کشور دیگری فن‌آوری هسته‌ای داشته باشد، فاجعه رخ می‌دهد؟ من قصد دارم بر بعد منطقی این موضوع تمرکز کنم. ایران بارها اعلام کرده که قصد تولید سلاح هسته‌آی را ندارد. باراک اوباما نیز در سخنرانی اخیر خود در مجمع عمومی سازمان ملل به فتوای آیت‌الله خامنه‌ای مبنی بر حرام بودن این سلاح اشاره کرد. در عین حال، ایران مشغول همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است و در مقابل همه می‌دانند که اسراییل هرگز در نیروگاه دیمونا را بر روی بازرسان آژانس باز نکرده است.

در زمان حکومت شاه ـ که نتانیاهو نیز به آن اشاره کرد ـ توافق‌نامه‌ مهمی در مورد سلاح هسته‌ای بین ایران و اسراییل وجود داشت. این توافقنامه را از طرف اسراییل، شیمون پرز وزیر دفاع آن زمان امضا کرده که دیداری محرمانه و دو هفته‌ای از ایران داشت. برنامه این سفر را سازمان اطلاعات و امنیت ایران (ساواک) تنظیم کرده بود و اطلاع دارم که ایران فیلمی نیز از امضای این توافق‌نامه در اختیار دارد. این فیلم در آن زمان توسط سازمان امنیتی دیگری به ریاست ژنرال فردوست ثبت شده بود و ساواک دخالتی در این اقدام جاسوسی نداشت. پاسخ نتانیاهو به این فیلم چیست؟ چگونه ممکن است اسراییل ساخت سلاح هسته‌ای توسط دولت شاه را خوب و مفید بداند ولی دستیابی به فن‌آوری هسته‌ای مسالمت‌آمیز را از طرف حکومت جدید ایران «فاجعه‌بار» بخواند؟
نتانیاهو در سخنرانی خود به موضوع اصلاحات اشاره کرده و حسن روحانی را «دروغگو» خواند. در اینجا سوال دوم ایجاد می‌شود: چه کسی می‌تواند با توجه به آنچه گفته شد، نتانیاهو را یک سخنران متمدن یا یک خاخام پاک و منزه تلقی کند؟ نتانیاهو گفت: «احمدی‌نژاد گرگی در لباس گرگ بود، ولی روحانی گرگی در لباس میش است و گمان می‌کند که می‌تواند جامعه جهانی را فریب دهد».

حقیقت نتانیاهو یا لباسی که بر تن دارد چیست؟ آیا نتانیاهو می‌داند که این اصطلاح زیبا ـ گرگی در لباس میش ـ در تورات و به شکل خاص در زبان عبری وجود دارد؟ داستانی معروف در مورد رقابت مخفیانه اسحاق و عیسی در فصل ۲۷ تورات وجود دارد که به نظرم اصل این اصطلاح به داستان مزبور باز می‌گردد.

بسیار تاسف‌آور است که اسراییل به عنوان یک حکومت ـ نه یهودیان به عنوان مهم‌ترین و قدیمی‌ترین ملت ـ فکر می‌کند که می‌تواند جهان را فریب دهد. این موضوع حتی از طرف برخی نویسندگان و متفکران یهودی مانند ایلی فزیل و نعوم چامسکی یا حتی سیاستمداران جدید اسراییل در احزابی مثل میرتس به رهبری زهافا گالئون قابل پذیرش نیست.

نتانیاهو بارها ایران را به شکل واضح تهدید کرد و مثلا گفت: «من می‌خواهم هرگونه تردیدی را در این زمینه رفع کنم. اسراییل هرگز به ایران اجازه نخواهد داد به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند. اگر اسراییل مجبور شود که به تنهایی جلوی ایران را بگیرد، حتما این کار را خواهد کرد».

این تهدید به چه مفهوم است؟ آیا نمی‌توانیم بگوییم که چنین تهدیدی، عمل به منطق و روش گرگ است؟

بر اساس ماده دوم میثاق سازمان ملل که در سال ۱۹۴۵ در سانفرانسیسکو به امضا رسید، «اعضای کمیته در روابط بین‌المللی از استفاده از زور علیه خاک یا استقلال سیاسی هر کشوری خودداری کرده و این امر با اهداف سازمان ملل در تعارض است». گمان می‌کنم که همه ما از جمله نتانیاهو باید با دقت این میثاق را مطالعه کنیم.

در ایران یا دیگر کشورهای اسلامی به هیچ وجه شعار «مرگ بر یهودیان» وجود ندارد. نمی‌توانم بفهمم نتانیاهو این اطلاعات غلط را از کجا می‌گیرد. به شکل عام، مسلمانان بین یهودیان و صهیونیست‌ها تفاوت قائل هستند. این تنها مسلمانان نیز نیستند که چنین تفاوتی می‌گذارند، بلکه برخی از خاخام‌های یهودی نیز هستند که با صهیونیسم و سیاست‌های دولت اسراییل مخالف‌اند. این همان دلیل حضور یک نماینده یهودی پارلمان ایران در هیئت همراه حسن روحانی در سفر به نیویورک بود.

1717

ترجمه: سایت "ایران درجهان

بلندترین "ریش" در حج امسال! + عکس

 
تصویر یک حاجی که به تازگی وارد عربستان شده و او را صاحب "بلندترین ریش" در موسم حج امسال دانسته اند، در شبکه های اجتماعی توجه فراوانی را به خود جلب کرده است.
روزنامه عکاظ عربستان، با چاپ تصویر این شخص نوشت: او با ریشی به طول بیش از نیم متر، دارای بلندترین ریش در موسم حج امسال شناخته شده است!



این روزنامه به ملیت و نام این شخص اشاره ای نکرده است.
منبع: العالم
برچسب ها: ریش ، حج ، عربستان

حمله کیهان به علیرضا افتخاری

فرهنگ > موسیقی - روزنامه کیهان نوشت:

یکی از خوانندگان خوش‌صدا که شهرت خود را مدیون رسانه ملی است، به دلیل حمایت از یک مجرم امنیتی، هدف تشویق رسانه‌های ضد انقلاب قرار گرفت.
این خواننده که قبلاً به دلیل مصافحه با رئیس جمهور سابق، از سوی گروه‌های فشار معاند و ضد ایرانی، لقب خواننده ضد مردمی یافته بود، حالا از سوی دشمنان دیروزش به عنوان خواننده مردمی هدف خطاب قرار می‌گیرد.
جالب این است که آقای خواننده مدعی است وقتی تصمیم به حمایت و دیدار از یک مجرم امنیتی می‌گیرد که یکی از تهیه‌کنندگان سیما، مبلغ پنج میلیون تومان، هدیه وی را پرداخت نمی‌کند!
این خواننده، چندی پیش تنها برای لب زدن چند ترانه در کیش، مبلغ 15 میلیون تومان از برنامه‌ای تلویزیونی مطالبه و دریافت کرد!

گفتنی است افتخاری چند روز قبل، یکی از آثارش را به نسرین ستوده، از زندانیانی که اخیرا آزاد شده اند، اهدا کرد.

1717

نماینده امام در طبس به گلوله بسته شد

نام:طیبه

نام خانوادگی : زمانی

نام پدر:سید حسن

تاریخ تولد:1334

تاریخ شهادت:57/10/17

محل تولد:گودین -کنگاور

محل شهادت:کنگاور

آفتاب کنگاور:شهید طیبه زمانی دانشجوی رشته شیمی دانشگاه مشهد در سال 1334 در خانواده ای كم درآمد و روحانی در روستای گودین از توابع شهرستان كنگاور در استان کرمانشاه دیده به دنیا گشود.

از دوران کودکی علاقه شدیدی به قرآن داشت و انس عجیب به کلام خدا و چون در آن روستا مدرسه دخترانه نبودبه مکتب خانه های قدیم که توسط افراد مذهبی اداره می شدروی آورد و قرآن را کامل فراگرفت .سال ۱۳۵۳وارد دبیرستان شد و در سال ۱۳۵۶ دیپلم گرفت و از شاگردان ممتاز وباهوش دبیرستان بود و باتوجه به علاقه شدید به ارزشهای اسلامی حجاب راکاملا رعایت می نمود. این شهیده بزرگوار دز سال ۱۳۵۶ درکنکور سراسری شرکت نمود و در رشته شیمی دانشگاه مشهد قبول شد.او در تشکیل انجمن های اسلامی و برنامه های مذهبی نقش موثری داشت.پدرش سید حسین نام داشت و از نزدیکان حاج آقا بزرگ کنگاوری (امام جمعه و واعظ معروف) بود.

او در سنین كودكی نزد پدرش قرآن را آموخت. استعداد سرشارش موجب شد كه دوران ابتدایی و متوسطه را با درجه ممتاز پشت سرگذارد. شهید علاقه فراوانی به مطالعه داشت و در كنار كتاب های درسی كتاب های دیگری را نیز مطالعه می نمود.

او در دبیرستان منادی حجاب بود و در راه دفاع از حجاب و ارزش های اسلامی بسیار تلاش می كرد. طیبه بعد از اینكه دوران متوسطه را با موفقیت گذارند، در رشته شیمی دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شد .او در دانشگاه به فعالیت های مذهبی، سیاسی خود ادامه داد.

در حادثه زلزله طبس در گروه امداد امام به همراه دیگر دانشجویان به طبس رفت و با تمام توانش به مدت یك ماه مشغول خدمت به یتیمان و بی سرپرستان شد.

او عكاس ماهری بود و عكس هایش كه از طبس گرفته شده بیانگر محرومیت و فشار طبقه مستضعف است و طغیانی است علیه رژیم منفور پهلوی.

سیده زهرا موسوی همیشه آرزوی دیدن امام خمینی(ره) این پیر فرزانه را داشت که به این آرزوی قلبی دنیایی خود نرسید ولی به یقین الان مهمان سفره رحمت مادرش حضرت زهرا (س) و درکنار پیر و مرشد خود حضرت روح الله(ره) هستش و انشالله که دعاگوی ماها ...

زمانی كه كماندوهای رژیم پهلوی به حریم بیمارستان اطفال مشهد حمله نمودند او به یاری اطفال بی پناه پرداخت.روز 26 دیماه 56 كه روز آزادی زن اعلام شده بود به همراه دیگر دانشجویان مسلمان در مشهد به تظاهرات پرداخت و از حجاب اسلامی و انقلاب به رهبری امام خمینی(ره) حمایت كرد.در نتیجه ماموران رژیم منحوس پهلوی آنان را دستگیر نمود كه بلافاصله با پیام آیت ا... شیرازی آزاد شدند.وی سرانجام در تظاهرات روز 17 دیماه 1357 كنگاور شركت كرد و به دست دژخیمان رژیم طاغوت به فیض شهادت رسید.

روزنامه اطلاعات به تاریخ 20 دی ماه 1357 نوشت: طیبه زمانی نماینده امام در طبس به گلوله بسته شد.

حاج آقا بزرگ کنگاوری در مراسم ختم آن شهید گفت: من معتقدم که خون این سیده جوان رژیم شاه را از ریشه بر خواهد کند.

 

 

یک امام جماعت خواننده راک شد +عکس

در جدیدترین نمونه اسلام آمریکایی، یکی از امام جماعتهای مساجد ترکیه مدعی شده که برای تبلیغ اسلام سرود دینی را به شیوه راک اجرا می کند!

مشرق نیوز: در جدیدترین نمونه اسلام آمریکایی، یکی از امام جماعتهای مساجد ترکیه مدعی شده که برای تبلیغ اسلام سرود دینی را به شیوه راک اجرا می کند!

«احمد محسن توزار» امام جماعت یکی از مساجد ترکیه که به تازگی وارد عرصه موسیقی شده، مدعی شد که سرودهای دینی را با موسیقی راک درهم آمیخته و قرار است نخستین آلبوم خود را منتشر کرد.



امام جماعت مسجد ترکیه با این اقدام خود و به اصطلاح جدید توانسته تا طرفداران زیادی را در شبکه های اجتماعی به دور خود جمع کند و نام نخستین سرود آنها «بشتاب به سوی مولا» بوده است.

توزار که امام جماعت مسجدی در روستای «بینارباشی» در ایالت آنتالیا است، گفت: نخستین آلبومشان، هفت آهنگ دارد و سرودهای دینی را با موسیقی راک در هم آمیخته است.



این امام جماعت همچنین مدعی شده است که بسیاری از افراد ملحد پس از شنیدن موسیقی قرآن خوانده اند و این طریقه جدید معرفی اسلام است!

به نظر می آید این اقدام امام جماعت مسجد، جدید ترین نمونه نماد اسلامی آمریکایی در ترکیه است.

گفتنی است، اسلام آمریکایی اصطلاحی است که توسط امام خمینی (ره) برای توصیف نوعی اسلام جعلی استفاده می ‌شد.

چشم به در دوخته ام  آقا...

عمریست  لحظه لحظه  دلم بیقرار توست

چشـمم به راه مانـده  و در انتظـار توست

انـگار   روح   از   بدنـم   پر کشـیده اسـت

یک جسم بی تـحرک و جانم  کنار توست



بی  تو   دلــم   شبــیه  دل بیــقرار هــــا

دارم   در   انتظـــارت   از  او انـــتظارهــــا

ما  ان قبـــیله ایم که محـــــروم مانده ایم

ماننـــد   قــصه ی  پســــر مهــــزیارهـــا


خورشیـــد   اســمان   ز پــس  ابر  در بــیا

دنــدان   گذاشــتیم   بروی   جــگر     بیـــا

جــاده  به هر  کجا که  تویی پهن می کنیم

دلواپســـیم   تو   رو    خـــدا  زودتــــر بیــــا


من   کــه   مــسا فر   ســفر    جــمکرانیــم

اصــــلا   فدای   بی کســـی   تو  جوانیــــم

گریه   برای   غربت   چشمت   وظیفه  است

دنبال   اشــک هـــای    امـــام   زمـــانـــیم


ما را   ببخش    از   عشق  تو  دیوانه نیستیم

با زائـــران    چــشم    تو   بیــگانه   نیســتیم

از صــبح شــنبه تا شـــب جمعه بیـــــا بیــــا

جمــــعه    برای    امدنــــت    خانه نیســــتیم

 

آیا قبل حضرت آدم انسان های دیگری بودند؟ آیا تمدن داشتند؟

 

روایات متعددی درباره انسان هایی قبل از حضرت آدم (ع) داریم که به وجود انسان هایی قبل از حضرت آدم دلالت می کند.

امام صادق(ع) فرموده اند: شاید شما گمان می‏كنید كه خدای عزّ وجلّ غیر از شما هیچ بشر دیگری را نیافریده است. نه، چنین نیست؛ بلكه هزار هزار آدم آفریده كه شما از نسل آخرین آنها هستید.[1]

همچنین امام باقر(ع) فرموده اند: خدای عز وجل از روزی كه زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض كرده است) كه هیچ یك از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبوده‏اند و خدای تعالی همه آنها را ازپوسته روی زمین آفرید و نسلی را بعد از نسل دیگر ایجاد كرد و برای هر یك، عالمی بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه ‏اش را از او منشعب ساخت...[2]

همچنین بعضی از مفسرین در ذیل آیه مربوط به اعتراض فرشته ها به خلقت انسان، احتمال علم فرشته ها، از سابقه موجودات قبلی ساکن در زمین سخن گفته اند:

«قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِكُ الدِّماءَ[بقره/30] گفتند: در آنجا مخلوقى پدید مى ‏آورى كه تباهى كنند و خونها بریزند؟»

در تفسیر نمونه می نویسد: «بعضى دیگر از مفسران معتقدند پیشگویى فرشتگان بخاطر آن بوده كه آدم نخستین مخلوق روى زمین نبود، بلكه پیش از او نیز مخلوقات دگرى بودند كه به نزاع و خونریزى پرداختند پرونده سوء پیشینه آنها سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به نسل آدم شد!»[3]

بنابراین از منظر دینی مسلم است که قبل از حضرت آدم (ع) انسان های دیگری بر روی کره زمین زندگی می کرده اند. اما درباره جزئیات زندگی آنها، باید دقت کنیم که این مسائل، یکی از مصادیق غیب است و ما به آن دسترسی نداریم. و نمی توانیم همه جزئیات را کشف کنیم. و باید به همان مقداری که در روایات بیان شده است، بسنده کنیم. یکی از مصادیقی که در روایات راجع به آن صحبت شده است، نسناسان است. که قبل از خلقت حضرت آدم (ع) نسل آن ها نابود می شود.

حضرت علی (ع) می فرمایند: وقتى كه خداى متعال اراده كرد كه خلقتى را به دست قدرت خود ایجاد كند، و این امر بعد از گذشت هفت هزار سال از خلقت جنّ و نسناس در زمین بود، آنگاه خداوند از طبقات آسمانها پرده برداشت و به ملائكه فرمود: به زمین بنگرید و اهل آن از جنّ و انس را ببینید، پس وقتى كه نگاه كردند و اعمال معصیت آمیز آنها را دیدند، بر ایشان بسیار دشوار بود، آن وقت گفتند: پروردگارا تو عزیز و قادرى و اینها خلق ضعیف تو هستند كه با روزى تو زندگى مى‏كنند ولى تو را نافرمانى و معصیت مى‏ نمایند و تو از آنها انتقام نمى ‏گیرى، وقتى كه پروردگار سخن آنان را شنید فرمود: من مى‏خواهم در زمین جانشینى قرار دهم كه حجت من در زمین من باشد، ملائكه گفتند: تو منزّهى از اینكه در زمین موجودى را بیافرینى كه همان طور كه جنّیان در زمین فساد مى‏ كردند، در آن فساد و و خونریزى كنند، پس این خلیفه را از ما قرار بده چون ما تو را معصیت و نافرمانى نكرده و تو را به ستایشت تسبیح مى‏گوئیم و تقدیس مى‏ نمائیم، آنگاه خداى عزّ و جل فرمود: همانا من چیزى را مى‏ دانم كه شما نمى‏ دانید، اراده كرده ‏ام كه به دست قدرت خود خلقى را بیافرینم، و از ذریّه او پیامبران و بندگان صالح و امامان هدایت یافته ‏اى قرار دهم و آنها را جانشینان خود بر خلقم در زمین قرار دهم و زمین خود را از لوث نسناس پاكیزه سازم و جنّیان عصیانگر را منتقل كرده و آنها را در هوا و در اقطار زمین سكونت دهم و بین آنها و خلقم حجابى قرار دهم.[4]

نکته ای که باید به آن توجه داشت اینکه انسان های امروزی همه از نسل حضرت آدم (ع) هستند هیچ ربطی به نسل های قبلی انسان ها ندارد. و ظاهر آیات قرآنی به خوبی این مطلب را نشان می دهد. که در موارد مکرر انسان ها را با تعبیر "بنی آدم: خطاب قرار داده است:

«یا بَنِی آدَمَ [اعراف/27] ای فرزندان آدم!»

و اینکه حضرت آدم (ع) نیز به نسل های قبلی ربطی ندارد و مستقل از آنها خلق شده است، نیز مطلبی روشن است. از جمله دلایل آن اینکه در آیه ذیل به عدم وجود پدر برای حضرت آدم (ع) و خلق آن از خاک اشاره می کند:

«إِنَّ مَثَلَ عیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ[آل عمران/59] مَثَل عیسى در نزد خدا، همچون آدم است كه او را از خاك آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فوراً موجود شد

[1]. كتاب توحید، ج 1، ص 277.
[2]. خصال، ج 2، ص 652، ح 54.
[3]. تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 174.
[4]. علل الشرائع، ج‏1، ص: 105.

پای درس مهدویت آیت‌الله ناصری/1

 
چه مقدار از علائم ظهور تحقق یافته است/خواب پیامبر(ص) درباره ایرانیان

مدیر حوزه علمیه حضرت ولی عصر(عج) گفت: بخش عمده‌ای از علائم ظهور به تحقق پیوسته است، من خود، زمانی پیش از این به بررسی این علامت‌ها پرداختم و به وضوح دریافتم که نزدیک به 99 درصد از این علامت‌ها، پیش از این به وقوع پیوسته است.

خبرگزاری فارس: چه مقدار از علائم ظهور تحقق یافته است/خواب پیامبر(ص) درباره ایرانیان

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، تعلق گرفتن اراده حضرت حق به ظهور ولی عصر(ع) از پی فراهم آمدن شرایط و زمینه‌های مناسب برای آن، صورت خواهد گرفت.

این شرایط، در دوره‌ نهایی پیش از ظهور فراهم می‌شود و بر اساس شماری از روایات صادره از خاندان عصمت(ع)، این ایرانیان هستند که دست در کار زمینه‌سازی و فراهم آوردن شرایط مناسب برای ظهور خواهند برد و آرایندگان مقدمه برای آن دوره فرخنده خواهند بود.

آنچه در ادامه می‌خوانید مجموعه سخنرانی مهدویت آیت‌الله محمدعلی ناصری استاد اخلاق و مدیر حوزه علمیه حضرت ولی عصر(عج) پیرامون «ایرانیان، زمینه‌سازان ظهور» تألیف مجید هادی‌زاده است:

*ایرانیان زمینه‌سازان ظهور

به چند نمونه از این روایات بنگرید:

الف: محدث اهل سنت احمد بن حنبل به نقل از پیامبر اکرم(ص) آورده است:

«نزدیک است که خداوند متعال اطراف شما را از عجم آکنده کند، آنان همچون شیرانی هستند که اهل فرار نیستند، آنان همچون شما می‌جنگند و غنایم شما را تصاحب می‌کنند».

بر اساس این حدیث، می‌توان دریافت که پیامبر اکرم(ص) ایرانیان را در زمان ظهور، مردمانی شجاع که از سر ایمان، سر در راه یاری آن حضرت می‌نهند، دانسته‌اند؛ چه اینان از صحنه‌های کارزار فرار نمی‌کنند و هر چند در غنائم با اعراب شراکت می‌کنند، اما شرکت‌ آنان در جنگ به طمع غنیمت و تحصیل منافع مادی نخواهد بود.

ب: در تفسیر آیه شریفه: «وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» احادیثی چند وارد شده است، بنابراین احادیث، ایرانیان هستند که ملحق به مسلمانان عرب می‌شوند و نشان افتخارآمیز ترویج اسلام را بر سینه خود می‌نهند.

به این سه روایت که در شمار این روایات است، بنگرید:

- «أَصْحَابُ الْقَائِمِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا أَوْلَادُ الْعَجَمِ»، اصحاب حضرت قائم سیصد و سیزده مردند، اینان همگی از تباری غیر عرب هستند.

- باز پیامبر اکرم(ص) فرموده‌اند: «لو کانَ الإیمانُ مُعَلَّقا بالثُّرَیّا لَنالَهُ رِجالٌ مِنَ الفارِسُ»، اگر ایمان به ستاره ثریا آویخته باشد، گروهی از ایرانیان آن را به دست خواهند آورد.

- عفان بصری از یکی از مکالمات خود با حضرت صادق(ص) این چنین یاد می‌کند:

حضرت صادق(ع) از من پرسیدند: آیا می‌دانی از چه رو شهر «قم» را قم نامیدند؟ گفتم: خدا و پیامبرش و شما آگاهید!

فرمودند: ‌«قم» را از این رو قم نامیدند که اهالی این شهر در اطراف حضرت حجت گرد خواهند آمد و به همراه او قیام خواهند کرد و او را ترک نمی‌کنند و همواره یاریگر ایشان خواهند بود».

- امیرالمؤمنین(ع) فرموده‌اند: «آفرین بر طالقان! چرا که خداوند را در این شهر گنج‌هایی است که از جنس طلا و نقره نیست، این گنج‌ها مردان با ایمانی هستند که خدا را آن گونه که شان اوست شناختند؛ اینان یاران مهدی در آخر الزمان هستند».

بنا بر حدیث شریف دیگری، صبحگاه روزی پیامبر اکرم(ص) در حالی که در میان یارانشان نشسته بودند فرمودند:

«شب گذشته، خواب دیدم که در مسیر صاف و همواری حرکت می‌کنم. پشت سر من هم دو دسته گوسفند سیاه و سفید در حرکتند، در طول مسیر گوسفندان سیاه کم کم پراکنده و کم و کمتر شدند، اما گوسفندان سفید همچنان به حرکت خود پشت سر من ادامه می‌دادند تا آنجا که دیگر هیچ گوسفند سیاهی نماند و تنها گوسفندان سفید به همراه من باقی ماندند، گمان می‌کنید که تعبیر این خواب چیست؟»

یکی از حاضران مجلس نیز تعبیر کرد که: «یا رسول‌الله! گوسفندان سیاه اعراب هستند که اندک اندک از کنار شما متفرق می‌شوند و گوسفندان سفید اشاره به ایرانیان دارد که همراه شما خواهند ماند و یاران شما خواهند بود».

در این حال، جبرائیل نازل شد و خدمت پیامبر اکرم(ص) عرض کرد: «خداوند بر شما سلام می‌فرستد و می‌فرماید: تعبیر خواب شما همین است،‌ عرب‌ها از اطراف اسلام پراکنده می‌شوند و ایرانیان برای حفظ آن باقی می‌مانند».

بر اساس این چند روایت، دیدیم که ایرانیان نه تنها در پایان دوران غیبت کبری زمینه‌سازان ظهور آن حضرت خواهند بود که در صدر اسلام نیز به عنوان مؤمنانی حقیقی شناخته می‌شده‌اند؛ همانگونه که در دوران ظهور نیز پای در رکاب یاری آن حضرت دارند و از صمیم جان در خدمت به ایشان می‌کوشند.

*نزدیک بودن زمان ظهور

در فرهنگ شیعی کسانی که وقت خاصی را برای ظهور آن حضرت مشخص می‌کنند، «وقاتون» خوانده شده‌اند و مکرراً دستور به تکذیب آنان داده‌اند؛ اکنون می‌افزاییم که بدون آنکه بتوان زمانی را برای ظهور آن حضرت مشخص کرد، تنها می‌توان گفت که بر اساس قرائنی، زمان ظهور آن حضرت نزدیک است.

بلافاصله تکرار می‌کنیم که این سخن ما این است که بر اساس علائمی که برای ظهور مشخص شده است، می‌توان دریافت که واقعه انقلاب جهانی آن حضرت، از نظر زمانی به دوران ما بسیار نزدیک است، چه قسمت عمده این علائم متحقق شده و شماری از آن‌ها نیز در حال وقوع و جریان است.

گذشته از این اما، شماری از کسانی که به محضر حضرت ولی‌عصر (عج) بار یافته‌اند نیز بر این مطلب تأکید می‌کنند.

مدت‌ها پیش از این، یکی از صالحان روزگار شرف حضور در محضر آن حضرت را دریافت، در آن مجلس، گویا آخرین ذخیره الهی خطاب به آن مرد صالح فرموده بودند: «فرج من نزدیک شده است؛ دعا کنید که بدائی در این زمینه حاصل نشود»!

بدیهی است که آنچه نقل شد، نص کلام آن حضرت نیست؛ اما آنچه ایشان بر زبان آورده بودند مضمونی این چنین داشته است.

حال بر ماست که به مقتضای امر آن حضرت، دعا کنیم که برای خداوند بدائی حاصل نشود، و به زودی شاهد قیام فراگیر آن حضرت باشیم؛ اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب‌الزمان بمحمد و اهل بیت الطاهرین.

*شماره علائم ظهور و تحقق بخش عمده‌ای از آن

سنت خداوند متعال بر آن بوده است، که پیش از وقوع هر یک از وقایعی که در سرنوشت انسان‌ها تاثیری شگرف دارد، علائمی را ظاهر سازد. این علائم نشان‌دهنده نزدیک شدن و یا به وقوع پیوستن این وقایع است. در این شمار است علائمی که پیش از ولادت پیامبر اکرم(ع) ظاهر شد؛ خاموش شدن بتکده فارس - که چندین هزار سال آتش را در خود افروخته داشت-، خشک شدن دریاچه ساوه - که از عبادتگاه‌های زردشتیان بود- ، فرو ریختن چهارده کنگره از کنگره‌های کاخ کسرای زمان و ... در شمار این علائم بود.

این علامت‌ها به گونه همسو، نشان از فرو ریختن بنای شرکت و ستم داشت؛ چه این نشانه‌ها در دو بعد شرک عبادی و نیز شرک اجتماعی، نشان از اضمحلال این دو داشت؛ و به خوبی دلالت بر ظهور توحید عبادی و توحید اجتماعی در قالب دین اسلام و حکومت عدالت‌گرایانه پیامبر اکرم می‌کرد، شکافته شدن دیوار خانه کعبه به هنگام ولادت امیرالمؤمنین(ع) و نیز فریاد جبرائیل در آسمان که خبر از ولادت آن حضرت می‌داد نیز در همین شمار است.

برای واقعه شکوهمند ظهور - که بدون تردید در شمار مهمترین وقایع عالم هستی است و از این جهت با واقعه مبعث پیامبر اکرم(ص) همسری می‌کند- نیز علائمی است. این علائم به گونه پراکنده در روایات اهل بیت(ع) بیان شده است و شماری از دانشمندان شیعی نیز به جمع‌آوری آن پرداخته‌اند.

در اینجا می‌خواهیم اشاره کنیم که شماره این علائم از 800 علامت فراتر است، اکنون با تفحص و دقت نظر در آن‌ها، می‌توان دریافت که بخش عمده‌ای از این علائم به تحقق پیوسته است. من خود، زمانی پیش از این به بررسی این علامت‌ها پرداختم و به وضوح دریافتم که نزدیک به 99 درصد از این علامت‌ها، پیش از این به وقوع پیوسته است، در آن میان، تنها حدود 10 علامت- که از علائم حتمیه نیز هستند و یک سالی پیش از ظهور متحقق می‌شوند-، هنوز ظاهر نشده‌اند.

یکی از این علائم، ظهور 28 پرچم در حوزه ممالک اسلامی است، گویا منظور از «پرچم» در این روایات، تشکیل حکومت و یا شبه حکومت‌هایی است که در این حوزه صورت می‌پذیرد، به هر حال، بنا بر آنچه در این نصوص ذکر شده است، در زمان نزدیک و بلکه پیوسته به زمان ظهور، 28 پرچم در میان منطقه مسلمان‌نشین جهان پدید می‌آید که از آن میان، سه پرچم در ایران خواهد بود و دو پرچم در شام و در هر یک از ترکستان و روم نیز یک پرچم ظهور خواهد کرد.

این حکومت و یا شبه حکومت‌ها، هر کدام داعیه‌دار اصلاح هستند و به جز سه نهضت بسیار قوی سفیانی، سید یمانی و سید حسنی خراسانی گویا بقیه دولت‌ها از قدرت چندانی برخوردار نیستند و از این رو مضمحل می‌شوند.

سفیانی در شمار مخالفان حضرت است و در مقابل او، سید یمانی - که با پیوستن سید حسنی لشگری بسیار قوی به دست خواهد آورد - در شمار یاران و یاری‌کنندگان ولی عصر(عج) خواهد بود.

انتهای پیام/

خنده های دیپلماتیک ظریف به جان کری +عکس

 


کد مطلب: 266834

ناگفته های هاشمی از جنگ ایران و عراق

 
 
مرجع : خبرگزاری ايسنا
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی گفت: اگر کمی صبر کنیم به نصر نهایی که خداوند به ما وعده داده است می‌رسیم و به‌زودی نصر الهی برای ما محسوس‌تر می‌شود.
ناگفته های هاشمی از جنگ ایران و عراق
به گزارش افکارنیوز، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در دیدار با جمعی از خانواده‌های شهدا و ایثارگران که در حسینیه جماران برگزار شد، با اشاره به موفقیت هیأت ایرانی در نیویورک اظهار کرد: این موفقیت که اوباما از رییس‌جمهور ما تقاضای ملاقات کند و رییس‌جمهور بگوید هنوز برای ملاقات زود است و بگذارید زمینه آماده‌تر شود و اقداماتی کنیم که به تدریج ملاقات را انجام دهیم، همان نصری است که خداوند به ما وعده داده بود.

هاشمی همچنین در این جلسه به برخی سوالات در مورد جنگ تحمیلی از جمله این که چرا در روزهای آغاز جنگ عراق توانست به داخل خاک ایران بیاید و این که چرا جنگ شروع شد در حالی که ایران آماده جنگ نبود و مشغول بازسازی بود و... پرداخت.

او به شرایط کشور به لحاظ داخلی و خارجی در آغاز جنگ تحمیلی اشاره کرد و گفت: انقلاب اسلامی ایران نمونه بی‌نظیری از انقلاب‌های دنیای اسلام در آن تاریخ بود که مردم ایران که از ظلم‌ها به تنگ آمده بودند با رهبری امام (ره) به تدریج آگاه شدند و راه خود را پیدا کردند و با هزینه بسیار کم بر ظلم پیروز شدند.

وی با اشاره به این که حکومت زمان شاه بسیار پول داشت و حمایت شرق و غرب به لحاظ امنیتی و اطلاعاتی را نیز به همراه داشت، افزود: ایران جایی نبود که به آسانی مردم بر حکومتش پیروز شوند اما ما مبارزه علنی به صورت افشاگری داشتیم و انقلاب از طریق اطلاع‌رسانی و آگاه کردن مردم توسط مساجد و حسینیه‌ها و مراسم دینی و هم‌چنین گردهمایی در دانشگاه‌ها آغاز شد و غربی‌ها اسم آن را الله اکبر گذاشتند چراکه الله اکبر حربه و شعار اصلی ما در میدان بود.

هاشمی افزود: این که امروز در کشورهای منطقه اسم‌هایی هم‌چون بهار عربی و بیداری اسلامی را می‌شنویم، نمونه کوچکی از اتفاقی است که در زمان انقلاب ایران به وجود آمد و مردم با هزینه کم نشان دادند که می‌توان در مقابل استبداد با حضور انبوه مردم ایستاد و آن را شکست داد. پس نگرانی سرایت انقلاب ایران به سایر کشورها به وجود آمد و اولین جایی که آثار پیروزی انقلاب در آن پدیدار شد، کشور عراق بود که اکثریت مردم آن شیعه بودند و حرکت‌های خود علیه حکومت خشن حزب بعث را آغاز کردند.

او با اشاره به این که در زمان قبل از انقلاب رقابت نظامی بین عراق و ایران وجود داشت و شوروی‌ها، عراق را و غربی‌ها ایران را تقویت می‌کردند، بنابراین این رقابت بین ایران و عراق وجود داشت، در مصاف غیرجنگی، ایران و عراق پیمان الجزایر را پذیرفتند. اما بعد از انقلاب عراق به فکر افتاد که هم جلوی انقلاب در عراق را بگیرد و هم انقلاب ایران را طوری سرکوب کند که دیگر کسی چنین خیال‌هایی را نکند؛ البته این فکر عراق، زایده آمریکا و غرب بود.

وی با اشاره به این که صدام پیمان الجزیره را مقابل تلویزیون پاره کرد و گفت به ایران حمله می‌کنیم و همه قدرت‌های شرق و غرب از او حمایت کردند، ادامه داد: عراقی‌ها با این تصور که در هفته اول که خوزستان را می‌گیرند و در هفته بعد به تهران می‌آیند، جنگ را آغاز کرده است و تحلیل‌شان این بود که اگر تنها خوزستان را بگیرند، کافی است چون در آن زمان همه ثروت ما در خوزستان بود. بنابراین با گرفتن خوزستان برنامه سقوط انقلاب را داشتند و این دلیل اصلی جنگ بود.

هاشمی با تاکید بر این که عراق شروع‌کننده جنگ بود و ما مورد تجاوز قرار گرفتیم و باید دفاع می‌کردیم، افزود: در روزهای اول که آماده نبودیم، عراق، پنج استان ما را تصرف کرد و با توجه به این که در آن زمان بنی‌صدر با سپاه مشکل داشت، مانع حضور نیروهای بسیجی و سپاهی در میدان جنگ شد. بنابراین ارتش که تمام تلاش خود را می‌کرد به تنهایی نمی‌توانست مانع جلو آمدن عراق در خاک ایران شود. اما با رفتن بنی‌صدر راه برای حضور نیروهای تشنه شهادت به میدان جنگ باز شد و سپاه و ارتش با هم موتلف شدند و شروع به پیشرفت کردند و این منجر به پس گرفتن خرمشهر از دست عراق شد و مشخص شد که ایران قدرت پیروزی در جبهه‌ها را به دست آورده است. بنابراین موج وسیعی از وساطت‌ها برای گرفتن آتش‌بس آغاز شد.

وی در ادامه به توضیح این نکته پرداخت که چطور عراق به صورت ظاهری دم از آتش‌بس می‌زد و ایران آن را نپذیرفت، افزود: حرف ما روشن بود. چون می‌گفتیم عراق به خاک ما تجاوز کرده است و تعداد زیادی از هموطنان ما شهید و آواره شدند پس باید به ما خسارت می‌دادند و متجاوز هم محاکمه می‌شد پس این خواست مشروع بین‌المللی ما بود و امام تاکید داشتند تا وقتی که دشمن در خاک ماست، مذاکره نمی‌کنیم.

رییس تشخیص مصلحت نظام در ادامه به این مطلب که چطور شد جنگ پس از باز پس گرفتن خرمشهر ادامه پیدا کرد؟ گفت: پس از باز پس گرفتن خرمشهر هنوز دو هزار کیلومتر از بهترین زمین‌های ما که در مرز ایران و عراق بود، در دست عراق قرار داشت. هم‌چنین خسارت‌های ما را نداده بودند و متجاوز هم محاکمه نشده بود پس ما در جلسه شورای عالی دفاع که با امام داشتیم، این نکات را بیان کردیم و در آن زمان نظامی‌ها مایل بودند وارد خاک عراق شویم و جنگ را ادامه دهیم تا صدام را در داخل کشورش از کار بیندازیم اما امام تاکید داشت که نباید وارد عراق شویم.

هاشمی در ادامه به دلایل امام (ره) برای وارد نشدن نیروهای نظامی‌های ایران به خاک عراق پرداخت و توضیح داد: امام (ره) معتقد بود اگر وارد عراق شویم مردم این کشور که با صدام همراه نیستند، به خاطر وطن‌شان موضع دفاعی می‌گیرند و همراه صدام می‌شوند. از طرف دیگر کشورهای عربی دچار ترس خواهند شد و در جنگ به نفع عراق وارد عمل می‌شوند و این که دنیا تحمل تصرف خاک عراق را از طرف ما نداشت و هم‌چنین امام معتقد بود که اگر ما وارد عراق می‌شدیم مردم عراق آسیب می‌دیدند که خواهران و برادران ما بودند. اما در همان جلسه نظامی‌ها استدلالی کردند که امام قانع شد.

رییس تشخیص مصلحت نظام افزود: استدلال نظامی‌ها این بود که اگر صدام و دنیا بفهمند که ما وارد خاک عراق نمی‌شویم هیچ‌وقت تسلیم نمی‌شوند و با خیالت راحت ارتش شکست خورده خود را بازسازی می‌کنند و دوباره به جنگ ما می‌آیند. از طرف دیگر امام هم معتقد بودند در این شرایط اگر آتش بس را بپذیریم، خسارتی به ما پرداخت نمی‌شود و دو هزار کیلومتر از سرزمین‌های ما دست عراق می‌ماند پس موضع میانه‌ای گرفته شد و آن این بود که تا جایی وارد خاک عراق شویم که مردم نباشند. پس قرار شد نیروهای مسلح ما تا زمانی که عراق در خاک ماست، مقابله کنند و تا مرز جلو بروند و از آن به بعد تا جایی وارد خاک عراق شوند که مردم طرف نباشند و به مردم ظلم نشود. ما با مردم عراق در بسیاری موارد عقاید مشترک داریم.

هاشمی در ادامه با اشاره به این که در این مقطع از جنگ ارتش و سپاه که تا آن لحظه برادرانه کنار یکدیگر می‌جنگیدند، کم کم دچار اختلاف شدند و این موضوع باعث شد جنگ در یک مقطع راکد شود و افزود: شیوه جنگ ارتش کلاسیک بود و شیوه سپاه شیوه جنگ مردمی را داشت و این موضوع باعث شد که در چند عملیات بعدی ناموفق باشیم. بنابراین تصمیم براین شد که فرماندهی واحد شکل بگیرد و کسی خارج از سپاه و ارتش بیاید و قرعه به نام من افتاد چون در آن زمان رهبری که رییس جمهور و رییس شورای عالی دفاع بودند، در ترور آسیب دیده بودند و هم‌چنین مسوولیت ریاست جمهوری داشتند پس نمی‌توانستند در جبهه حضور یابند بنابراین امام از من که رییس مجلس بودم خواست که این مسوولیت را بپذیرم و امام حکم را نوشتند.

او تصریح کرد: وقتی برای خداحافظی خدمت امام آمدم و وضع جبهه را توضیح دادم، این نظر را مطرح کردم که ما باید ضربه محکمی داخل خاک عراق به نیروهای عراقی بزنیم و نقطه مهمی از عراق را بگیریم و بعد بگوییم که مذاکره می‌کنیم سپس جنگ متوقف شود تا حق‌مان را بگیریم و این نظر را دادم که باید جاهایی از عراق را بگیریم که باعث شود عراق از خلیج فارس دور بماند و از دریا و نفت محروم شود و در این زمان شروع به مذاکره کنیم تا صدام محاکمه شود و خسارت‌های ما را بدهد. در آن ملاقات امام پس از صحبت‌های من نگاهی به من کردند و لبخند خاصی زدند و جواب من را ندادند اما گفتند که به برکت خدا بروید تا ببینیم چه می‌شود.

هاشمی با اشاره به این که قبل از عملیات خیبر به عنوان فرمانده وارد جبهه شدم و نکاتی را که خدمت امام گفته بودم، در حضور رزمندگان و فرماندهان جنگ مطرح کردم که عده‌ای خوشحال شدند اما برخی معتقد بودند که شعار ما جنگ جنگ تا پیروزی است، افزود: در این مقطع از جنگ عملیات‌هایی را انجام دادیم که در این عملیات‌ها با وجود موفقیت‌هایی که کسب کردیم برای رسیدن به هدف نهایی به موفقیت نرسیدیم اما نیروهای ما همچنان دست بالا را داشتند و در نهایت به آن‌جا رسیدیم که شورای امنیت برای عراق و ایران قطعنامه‌ای صادر کرد و امام فرمود ما این قطعنامه را نه قبول می‌کنیم و نه رد می‌کنیم تا از نظر نظامی خود را نیرومند نگه داریم و قطعنامه را اصلاح کنیم که البته این کار بزرگ انجام شد.

وی با اشاره به این که قطعنامه شورای امنیت به گونه‌ای اصلاح شد که همه صاحبنظران بعدها متعجب ماندند، تصریح کرد: برای اصلاح قطعنامه پشتوانه ما قدرت نظامی ما بود. چون در آن زمان پایه صنعت موشکی ریخته شد و موشک‌هایی با برد ۱۰۰ کیلومتر ساختیم و شهرهای شرقی عراق در تیررس ما بود و امروز برد موشک‌های ما به ۲۵۰۰ کیلومتر رسیده است.

رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام اظهار کرد: صدام و حامیان او از قدرت دفاعی و موشکی ما مطلع شدند و اصلاح قطعنامه را پذیرفتند و دنیا فهمید ما از نظر نظامی ضعیف نیستیم و اگر وارد خاک عراق نمی‌شویم به خاطر ملاحظات‌مان است و در آن شرایط بود که پس از اصلاح قطعنامه با رضایت خودمان آتش‌بس را پذیرفتیم.

او با اشاره به این که سران قوا با امام (ره) جلسه‌ای داشته‌اند، گفت: وقتی شرایط را برای امام توضیح دادیم و امام (ره) قطعنامه را پذیرفتند از آن تعبیر به جام زهر کردند و از ما خواستند تا این موضوع را به مردم بگوییم اما وقتی دیدند این کار از ما ساخته نیست، خودشان بیانیه دادند و پس از دو سه ما که جنگ پایان یافت، وقتی خدمت امام (ره) رسیدم، به من فرمودند جام زهر آن روز برایم تلخ بود اما امروز برایم شیرین شده است چون ما کارمان را خوب انجام داده‌ایم و خداوند نصرتی را که وعده داده بودند، عنایت کردند.

هاشمی با اشاره به این که در سازمان ملل پذیرفتند که متجاوز عراق است و ایران مورد تجاوز قرار گرفته است، گفت: خسارت‌های جنگی به عهده عراق افتاد و ۱۰۰ میلیارد دلار برای ما خسارت نوشتند. البته خسارت‌ها بیش‌تر از این‌ها بود اما مشخص شد که صدام هم باید محاکمه شود و پس از سال‌ها گرچه جنگ تمام شده است اما هنوز پیمان صلح نداریم چون قرارها اجرا نشده است، در حالی که امروز برادران ما در عراق دولت تشکیل داده بودند و آن نصری که خداوند وعده داده بود را شاهد هستیم چون به خوبی می‌توانیم بپذیریم که امروز صدام، حزب بعث و نظامیان عراق کجا هستند و ما چطور هستیم که توانستیم با مقاومت و صبر و جهاد پیروز شویم.

هاشمی تصریح کرد: اگر ۸ سال گذشته نبود که خودمان مقصرش هستیم، امروز جزو کشورهای مقتدر درجه اول بودیم چون پول زیاد و آمادگی فراوان و نیروهای بسیار داشتیم و ان‌شاءالله شما مردم با این جهاد آخری که آفریدید، باعث شوید تا هرچه محسوس‌تر شاهد نصری باشیم که خداوند وعده داده‌اند.

 

نظر آیت الله بهجت در مورد مختار


از مرحوم آیت الله بهجت در خصوص مختار سوال شد که ایشان صراحت نظر خویش را بیان داشتند.

جنوب نیوز- در پرسشی از محضر آیت الله بهجت ره نظر ایشان را درباره مختار جویا شدند که متن این نظر خواهی و جواب آیت الله العظمی بهجت ره درذیل آمده است.

http://media.jamnews.ir/medium1/1392/06/08/IMG10005962.jpg

نظر حضرتعالی درباره شخصیت مختار ثقفی که مورد تردید واقع شده است چیست؟ علاقمندیم که دیدگاه شما را در این مورد بدانیم.


ایشان در جواب به این نظر خواهی اینگونه فرمودند:

مختار اهل نماز بود، او از اولیای خدا بود. نماز با حال و عجیبی می خواند. در شأن مختار ره همین کفایت می کند که قاتل، دشمنان اهل بیت علیهم السلام و قتله ی سیدالشهدا سلام الله علیه بود.


نقل است که می گفت: فلانی را کشتم، فلانی را کشتم. تا این که وقتی آخرین نفر را کشت، گفت:« راحت شدم! »


دوره نهضت او شاید حدود 9 ماه بود.


نوشته اند: هنگامی که آخرین نفر آن ها را که "محمد اشعث" یا "شمر" بود به قتل رساند، گفت:« الان اگر بمیرم، دیگر باکی نیست!» وقتی به نهایت مقصودش رسید، گفت:« دیگر اگر بمیرم، غصه ای ندارم.»

* جام

آماری تکان‎دهنده از تجاوز جنسی در قالب جهادنکاح

وزیر کشور دولت موقت تونس در گزارشی اعلام کرد که شماری از دختران تونسی که به منظور جهاد نکاح به سوریه سفر کرده بودند، پس از آن که به طور میانگین روزانه با 20 تا 30 تن و گاه تا 100 نفر از عناصر جبهه النصره همبستر شدند، باردار به کشور بازگشتند.
به گزارش جهان، رجانیوز نوشت: پس از آنکه دختران تونسی که در نتیجه جهاد نکاح باردار شده و به این کشور بازگشتند، برخی از علمای تونس قرار است وزیر امور دینی در دولت موقت تونس را به سبب حمایت از مفتیان جهاد نکاح پای میز محاکمه بکشاند.

فاضل عاشور دبیرکل اتحادیه ائمه جمعه و جماعات تونس، روز چهارشنبه اعلام کرد که این اتحادیه قصد دارد از نورالدین الخادمی وزیر امور دینی تونس اقامه شکایت کند و او را به اتهام حمایت از شماری از مفتیان که فتوا به جواز جهاد نکاح داده اند، به دادگاه بکشاند، زیرا این فتواها سبب شد شمار زیادی از زنان تونسی به سوریه سفر کنند و باردار به کشور برگردند.

عاشور، وزارت امور دینی را مسئول ناکامی در اداره مساجد و مدارس قرآنی در کشور دانست و تصریح کرد که اتحادیه ائمه جمعه و جماعات در پی تشکیل ستادی در همه مساجد کشور، تحت عنوان نه به وهابیت است.

پیش از این لطفی بن جدو وزیر کشور دولت موقت تونس در گزارشی برای نمایندگان مجلس این کشور آماری تکان دهنده درباره جهاد نکاح دختران تونسی ارائه داد.

به گفته بن جدو شماری از دختران که به منظور جهاد نکاح به سوریه سفر کرده بودند، پس از آن که به طور میانگین روزانه با 20 تا 30 تن و گاه تا 100 نفر از عناصر جبهه النصره همبستر شدند، باردار به کشور بازگشتند.

جهاد نکاح و سفر جوانان تونسی از این کشور برای جنگ در سوریه، دو دغدغه اجتماعی بسیار مهم مردم این کشور در ماه های اخیر بوده اند.

در همین حال فیلمی از اظهارات یک دختر 16 ساله سوری در شبکه های اجتماعی منتشر شده است که پدرش با دلیل ارتباط با تروریست های تکفیری وی را در اختیار آنان قرار می داد.

روان قداح در این قطعه ویدیویی جزئیات مصیبت وارد شده بر خود و اجبار از سوی پدرش برای شرکت در جهاد نکاح را تشریح می‌کند.

این دختر نوجوان می‌گوید که در ابتدای حوادث سوریه از سوی پدرش به تنهایی در اتاقی زندانی شد،‌ پدرش شورشیان سوری را به خانه دعوت کرده بود تا روابط جنسی با وی داشته باشند، او در این اتاق به تناوب و مکررا از سوی تروریست‌ها مورد تجاوز وحشیانه جنسی قرار گرفته است.

روان گفت که حتی مادرش نیز او را تهدید می کرد که در صورت گفتن این موضوع به دیگران او را خواهد کشت، این در حالی بود که مادر وی نیز برای جهاد نکاح به روستاهای مجاور می رفته است.

زنى به حضور حضرت داوود آمد و گفت :

اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟

حضرت داوود فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.

سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟

زن گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم، ریسندگى مى کنم ، دیروزشال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم، و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم !!!

هنوز سخن زن تمام نشده بود، در خانه حضرت داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد...

ناگهان ده نفر تاجر به حضور حضرت داوود آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند:

این پولها را به مستحقش بدهید.

حضرت داوود از آن ها پرسید: علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟

عرض کردند : ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید، و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن ، موردآسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم ، و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم ، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم ، تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهی!!!

حضرت داوود به زن نگاه کرد و به او فرمود:

پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟!!!

سپس هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است

زنى به حضور حضرت داوود آمد و گفت :

اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟

حضرت داوود فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.

سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟

زن گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم، ریسندگى مى کنم ، دیروزشال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم، و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم !!!

هنوز سخن زن تمام نشده بود، در خانه حضرت داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد...

ناگهان ده نفر تاجر به حضور حضرت داوود آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند:

این پولها را به مستحقش بدهید.

حضرت داوود از آن ها پرسید: علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟

عرض کردند : ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید، و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن ، موردآسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم ، و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم ، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم ، تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهی!!!

حضرت داوود به زن نگاه کرد و به او فرمود:

پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟!!!

سپس هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است

تصویر


آهنگری بود که پس از گذران جوانی پر شر و شور،تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد، حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد!

روزی دوستی به دیدنش آمده بود پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت:

“واقعا عجیب است! درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خدا ترسی بشوی، زندگیت بدتر شده. نمی خواهم ایمانت را تضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده!”

آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بودو نمی فهمید چه بر سر زندگیش آمده است!

اما نمی خواست سؤال دوستش را بدون پاسخ بگذارد، کمی فکر کرد و ناگهان پاسخی را که می خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود:

در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار را میکنم؟ اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم تا اینکه فولاد شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو میکنم، بطوریکه تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج می برد. یک بار کافی نیست، باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم…

آهنگر لحظه ای سکوت کرد. سپس ادامه داد:

گاهی فولاد نمی تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش میشود. میدانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد لذا آن را کنار می گذارم.

آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

می دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم، انگار فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که می خواهم این است:

“خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی که تو میخواهی، به خود بگیرم…
با هر روشی که می پسندی، ادامه بده،هر مدت که لازم است، ادامه بده…اما هرگز مرا به میان فولادهای بی فایده پرتاب نکن!”

مادر...

تصویر
My mom only had one eye. I hated her… she was such an embarrassment.

مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود

تصویر
She cooked for students & teachers to support the family.

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

There was this one day during elementary school where my mom came to say hello to me.

یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره

I was so embarrassed. How could she do this to me?

خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟

I ignored her, threw her a hateful look and ran out.

به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم

The next day at school one of my classmates said, “EEEE, your mom only has one eye!”

روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره

I wanted to bury myself. I also wanted my mom to just disappear.

فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد…

So I confronted her that day and said, ” If you’re only gonna make me a laughing stock, why don’t you just die?!!!”

روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟

My mom did not respond…

اون هیچ جوابی نداد....

I didn’t even stop to think for a second about what I had said, because I was full of anger.

حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .

I was oblivious to her feelings.

احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

I wanted out of that house, and have nothing to do with her.

دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم

So I studied real hard, got a chance to go to Singapore to study.

سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

Then, I got married. I bought a house of my own. I had kids of my own.

اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی…

I was happy with my life, my kids and the comforts

از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم

Then one day, my mother came to visit me.

تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من

She hadn’t seen me in years and she didn’t even meet her grandchildren.

اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو

When she stood by the door, my children laughed at her, and I yelled at her for coming over uninvited.

وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا ، اونم بی خبر

I screamed at her, “How dare you come to my house and scare my children!” GET OUT OF HERE! NOW!!!”

سرش داد زدم “: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!” گم شو از اینجا! همین حالا

And to this, my mother quietly answered, “Oh, I’m so sorry. I may have gotten the wrong address,” and she disappeared out of sight.

اون به آرامی جواب داد : ” اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم ” و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد .

One day, a letter regarding a school reunion came to my house in Singapore .

یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

So I lied to my wife that I was going on a business trip.

ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم .

After the reunion, I went to the old shack just out of curiosity.

بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی .

My neighbors said that she is died.

همسایه ها گفتن که اون مرده

I did not shed a single tear.

ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم

They handed me a letter that she had wanted me to have.

اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن

“My dearest son, I think of you all the time. I’m sorry that I came to Singapore and scared your children.

ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،

I was so glad when I heard you were coming for the reunion.

خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا

But I may not be able to even get out of bed to see you.

ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم

I’m sorry that I was a constant embarrassment to you when you were growing up.

وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

You see……..when you were very little, you got into an accident, and lost your eye.

آخه میدونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی

تصویر

As a mother, I couldn’t stand watching you having to grow up with one eye.

به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم

So I gave you mine.

بنابراین چشم خودم رو دادم به تو

I was so proud of my son who was seeing a whole new world for me, in my place, with that eye.

برای من افتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه

تصویر

With my love to you,

با همه عشق و علاقه من به تو...

بعد از مرگ

 
 
نویسنده: علی اکبر معتمدی

روزی فردی به نام علی تازه فوت شده بود و او را خاکسپاری می کردند در همان حال خاکسپاری خانواده آشنایان و بستگان و کسانی که در انجا حضور داشتند هم گریه میکردند خاکسپاری که تمام شد گریه خانواده ها اشنایان بستگان بیشتر شد

انسان وقتی که میمیرد رو ح انمرده هم در انجا حضور دارد و روح علی هم همینطور و مراسم دفن شدنش را میدید و میدید که خانواده اشنایان و بستگان برایش زاز زاز مینالیدند روح یک انسان بعد از مرگ جسمش رتبه فکر خوانی پیدا میکند چه بد چه خوب این رحمتی است که از خداوند نازل کرده در قرآن هم خداند رحمت کننده نوشته که یکش این بود علی نیز هم به رتبه فکر خوانی پیدا کرده بود و فکر کسانی که در مراسم دفن جسمش حضور داشتند میخواند اما....

یکی از اقایانی دستش روی لبش بودو از چشمانش اشک میریخت در دل خود چنین میگفت:علی اقا خدا شما رو بیامرزه تو رو خدا رحمتت کنه اما علی اقا علی جان مردنت چی بود الان مثل اینکه من طلبی داشتم که باید ازت میگرفتم الان میخوام بدونم مردنت چی بود من الان بدهیم رو از کی بگیرم بچه هات بردار و خواهرت بهم میدند مثلا"

رفت سراغ دومی که با خود میگفت:خب هزار مرتبه شکر. علی اقا میرم خونه وست یا برات فاتحه میفرستم اما مردنت به موقع بودها. بدهی که به تو داشتم یا امانتی که داشتم میمونه برای چد روز عقب تر. اخش راحت شدم

علی دید که هیچ کدومشون حرف درست وحسابی نمیزنند رفت طرف خانها تا شاید تعریفی یا فاتحه ایی از خانمها بشنود اما.........

یکی از خانمها میگفت: اغجون حالاکی میخواد روی ما حرف بزنه پولی هم که از علی گرفتیم بعدا" میدیم به خانواده اش میگیم دستوم تنگ بود ببخشید دیر شد ایرادی نداره که)) اما خانم دیگری همسر یا زن علی را میدید و با تعصب توی دلش با خود میگفت:بیچاره این خانمه شوهرش فوت کرد حالا هم زنده زنده کباش میکنند یا مرده))و دیگر خانمی که دشمن کینه ایی زهرا بود با خود میگفت:حالا زهرا دیگه علی نیست ازت دفاع کنه سرت رو هم میگیرم میبرم حالا ببین تا زنده زنده یا مرده مرده کبابت نکنم فل بکن نیستم حالا ببین

علی که خودش مرده بود و فراموش کرده بود یک روح است از دست همه ناراحت شد و به همه گفت:چی داریند میگین شما امدین اینجا برام فاتحه بفرستیند صلوات بفرستین یا کینه بگیریند یا حرفهای بزنید که من درد بکشم خیالتون راحته که من مردم دیگه نیستم به خدا غیبت مرده از زنده بدتره من اینجا نزد خدا آبرو دارم و علی هردو دستش را روی پیشانیش گذاشت و گریه میکرد و باحالت گریان سجده زد و مینالید ازدرد تا اینکه بلند شد رو به آسمان کردو به خدا گفت: خدا خدایا کاری کن که این خواب باشه بیدار شم به مومن خبر بدم به دوست آشنا خبر بدم تا شاید هدایتی باشه برای الان اما واقعا" در خواب نبود و واقعا" مرده بود علی باگریه برای خدایش سجده زده یک دفعه صدای گرگی را میشنود اینجا جسم علی که زیر خاک بود یک تکانی خورد اما روح علی وقتی که این سگ و گرگ را دید وحشت کرد رو به خانواده آشنایان و بستگان کرد تا شاید پناهی گیرد یا صدایش را بشنود تا معجزه ایی شد اما فایده ایی نداشت زیرا علی دیگر مرده بود و خودش هم یک روح بود اول از همه رفت پیش خانمش و خانمش را با هول هراسان گفت:زهرا کجا زهرا نرو زهرا من میترسم زهرا .....زهرا.....زهرا..........زهرا......و داد زد زهرا با توئم زهرا نرو میترسم به خدا اما زهرا که نمیشید زیرا علی از ترس و وحشتی که زده شد دیگر نمیدانست چه کند و حتی فراموش کرده بود که خودش یک روح است انهم از روی ترس شدید علی که همسرش زهرا را صدا میزد و نمیشنید رفت سراغ برادرانش تا شاید آنها صدایش را بشنود تا شاید معجزه ایی شود اما انها هم نشنیدند. علی رفت سراغ همه آشنایان و بستگان دوستان همه همه صدا زد اما کو گوش شنوا و هیچ کس نمیشنید علی دیگر تنها شد همه رفتند قبرستان بود با این همه سگ و گرگ علی راه فرار نداشت اذان مغرب که تمام شد جسم علی که در زیر خاک بود دوباره به لرزه در امده بود و تمام اتفاقاتی که برای روحش همه را در خواب میدید درست مثل اینکه اگر شما خواب بد دیده باشیند یه دفعه از خواب بیدار میشویند یا از خواب میپریند اما انها هم همینگونه هستند ولی هیچ وقت از خواب بیدار نمی شوند و در عذابند یک قسمت میگند که مرده زنده هست یکیش اینجاست انهادر خواب میبینند ولی بیدار نمیشوند اما سگ های گرگی همه همه به علی حمله فر شدند علی هم از روی ترس پا به فرار گذاشت سگ ها از پشت به علی حمله میکردند و علی هم جلوی سگ با چند متر فاصله داشت فرار میکرد علی که در حال فرار کردن بود دید که از پشت تعقیبشان بود غیب شد و وقتی جلویش را دید متوجه شد سگ ها از پشت غیب شدند و از جلو به او حمله فر شدند و علی باز هم به فرار گذاشت باز علی دید سگ ها از پشت غایب میشوند و از جلوی علی حرکت میکند علی که میدید از پشت فرار میکند و سگ ها هم از پشت غایب میشدند از جلو حمله فر میشدند چاره نداشت گفت از سمت راستش حرکت کند دید سگ ها از هر طرفی بودن غیب میشدند و جلویش حرکت میکردند علی دیگر هله هله شد رست میرفت از چپ غیب میشدند و از جلوش حرکت میکردند از پشت میرفت باز هم جلوش پیدا میشدند و هرچه قدر اینکار فاصله سگ های گرگی به علی نزدیک میشد و اینجاست که خداوند تعالی در قرآن بابت گناهمان فرمود: (( آنجا همه تنهایند))اینجا هم علی تها بود و کسی را هم نداشت تا به دادش برسد تا اینکه علی خدا را داد میزد و خدا فرمودکه انجا روز حساب شماست و این هست روز حساب

سگ ها به علی رسیدند و هرکه از سگ ها از یکی ازنقاط بدن علی میدرید یکی دست راستش یکی دست چپش یکی پای راست یکی پای چبش یکی هم شکم علی یکی پیشانی علی یکی هم بدن علی دیگر نمدانست چه کند چون روز حساب بود و توان پس دادن این نقطه اول شب وحشت هست تا اینکه سگ دور شدند و کسانی امدند و شلاق زنان علی را میزدند و علی هم انقدر شلاق خورد تا اینکه علی بیهوش شد و افتاد روی زمین

اما علی که جند روز بیهوش افتاده و خوابیده بود بعد از چند روز یک چشمانش را به آرامی و اهسته آهسته باز کرد تا اینکه دید یک مردی زیبا نور چهره مهربان مودب و با اخلاق جلوی چشمانش هست و به او میگوید بلند شو ای دوست علی تعجب کرد پرسید: شما دیگه کی هستیند جواب داد:من دوست تو هادی هستم امدم به یاریت علی: ججوری هادی:حالا علی گفت: چی میخوای امدم راهنمایت کنم در زندگیت و تو رو باید جایی ببرم علی:کجا هادی:بلند شو از این میوه اه بخور تا من بگم و علی وقتی که میوه را دید دید که سیب و خرما در دستان هادی دید با تعجب پرسید: اینها از کجا امده اینا روزی خداست و نوشجان کن و علی وقتی که اینها رو خورد و بدنش که زخم شده بود به حال اولش برگشته بود دید که خوب شد و هیچ دردی نداشت و خوشحال شد و به هادی وضعم بهتر شد حتی از حالت اول هم بهتر و هادی گفت:این لطف خداست اما حال که خوردی باید تبدیل به کبوتری شوی و از انجا باید جایی رفی که تو تبدیل به روح شوی که دیگرا در مود تو چه میگویند علی:خب اگر خوب گفتند خدا رو شکر اما اگر بد گفتن واویلا باید حسابت روی پرونده برررسی شود علی:یعنی چی پرونده چیه دیگه هادی:انها را ماموران حساب و کتابت میدانند

و علی و هادی بعد از اینه همه حرف و کشمشها تبدیل به کبوتر شد و به همراه چند کبوتر به خانه اش رفت تاببیند اشنایان اقوام بستگانی که در مراسم ختم او حضور داشتند چه میگویند علی به جایی رفت که از کبوتر تبدیل به روح شود علی به صورت روح اول توی مجلسش تا شاید از آقایان کسی باشد که برای او فاتحه بخواند اما......

دو مردی داشتند صحبت میکردند و میوه پوست می کردند و راجب میوه حرفی میزدند

اولی به دوستش گفت:عجب میوه ایی ها نه دومی:واقعا" از کجا خریدند اولی:چه میدنونم باید بپرسم به نظرت دومی:عه زشته آبروی ما رو میبری با امل بازیهات نفر بعدی که با موبایلش حرف میزد میگفت:نه نه نه درسته حرفتون کاملا" درسته متین من نمیتونم صبرم تمام شد دیگه تا چه حد صبر کنم من و کسی دیگری که تسبیح میزد البته بگم تسبح مال ذکر دادن صلوات فرستادن هستش اما وی فقط فکر میکرد و با خود میگفت اگه من اونجوری دخترم جهزیه بگیرم یا مثلآ یه سفر برم برای ماه عسل دختر و دامادم چطوه به نظرت یا اصلا" پولی که از اون طلب دارم ججوری بگیرم یا از محمد رضا که میخوام قرض بگیرم با چه رویی قرض بگیرم یا رو بندازم علی که فکر انان رامیخواند ناراحت شد رفت سراغ خانمها تا شاید از خانمها یک فاتحه یا صلواتی برایش بفرستند اما............

دو دختری 24 ساله با هم داشتن غیبت میکردن هم داشتن میوه پوست میکردن اولی گفت: این محیا رو دیدی داشت چکار میکرد دومی:چکار میکرد مگه اولی:من داشتم میرفتم یه دفعه دیدم محیا با علی دومی با تعجب گفت:خب............ داشتد با هم حرف میزدند دومی:خدا مرگم بده خب وسه چی اولی:چه میدونم ولاه دومی:چرا

و خانمی جوان 24 ساله دیگر با خودش توی فکر بود با خود میگفت: اگر به نظرت من به اکبر جواب مثبت بدم چقدر بگیرم یعنی منظورم چقدر ازش مهریه بگیرم ولی کم میگیرم گناه داره اخه خیلی بچه سر به راهیهدیگه از اینجور شانسها کم میاد

علی که در انجا بود و حضور داشت با صدای بلند و گریه گفت:چی میگین شما با خودتون داریند حرف میزنیند توی فکریند توی فکرتون چی میگذره امدیند خوشگذرونی یا امدیند سیزده به در انگار نه انگار امدیند مراسم هفت مراسم ختم حتی یک فاتحه هم نخوندیند فقط جلسه بستین دارین غیبت میکنین به خدا من اینجا دارم عذاب میکشم اینجا از شما آب نخواستیم فقط یک فاتحه یک صلوات چیز زیادیه توقع زیادیه و جسم علی که در زیر خاک بود لرزید و مدتی بعد از گریه و نشستن رفت سراغ شیرینی اما یادش رفته بود که روح است

برگشت جاییی که از روح تبدیل شود و به کبوتر و پرواز به سراغ هادی هادی به او گفت: چه خبر چکار کردی یه فاتحه وسه خودت جمع کردی و علی با اندوه و آه ناله گفت: کاش اونجا نمیرفم و نمیدیدم آخه هرکی امده بودن اونجا فقط به فکر غیبت کردن بودند یا داشتن غیبت میکردن یا با دیگری صحبت میکردن نه خانم نه آقایون هادی گفت: من دیگه موقع خداحافظیم سر رسیده بعد از من ماموران حساب و کتاب میایند و تو رو از پل رد میکنند اگر رد شدی خدار رو شکر و اگر رد نشدی واو یلا علی:خب اون پل چیست هادی:پل صراط

هادی و علی خداحافظی کردند چند دقیقه بعد علی متوجه مردانی میشود که میایند و با علی صحبت میکنند

مامور حساب و کتاب:علی مرفانی علی:بله من خودم هستم مامور حساب وکتاب:ما مامور حسابب و کتاب تو هستیم باید همراه مابیایی علی:کجا پل صراط و وقتی که علی را به پل صراط رساندند با بد اخلاقی کامل به علی گفتند:توباید از این پل رد شی علی از روی ترس دست و پایش لرزید و انسانهایی را میدید که به راحتی رد میشد و دیگرانی را میدید که اخر پل صراط میفتادند و دیگرانی ا میدید همان اول پل میفتادند

انهایی که به راحتی رد میشدند از افراد با ایمان بودند.انهایی که اول پل میفتادند از گناهکاران بودند.و انهایی که آوسط پل میفتادند ایمانشون نیمه کاره بود و انهایی که آخر پل میفتادند یک جایی از ایمانشون مشکل داشت رعایت میکردند اما یک جا رو نه

نوبت به علی رسید و علی که داشت از پل رد میشد افتاد آنهم لرزان لرزان با ترس در حالی که جسمش زیر خاک بود و تند تند نفس میکشید))اما علی که داشت از پل رد میشد چند قدم که جلوتر رفت پل ترک گرفت جلوتر که رفت چل ترکش بیشتر شد میخواست برگردد دید چند آدم ترسناک مانعش شد و علی راهی جز جلو نداشت تا اینکه همینکه جلو رفت پل پاره شد و علی از پل افتاد و علی نیز هم به همراه مردان و زنان قاطی شده بود و عذاب میکشید و شلاق میخورد و هرکس در آنجا یک جوری عذاب میکشد زنانی را میدید که از پشت مو اویزان بودند انها از کسانی بودند که جلوی مویشان معلوم نبود اما پشت مو بله و زنان دیگر به همراه مردان از بالای دره می افتادند روی زمین و بدنشان پودر میشد و دوباره جسمشان از همان خاک پودر شده دوباره تبدیل به جسم میشدند و دوباره از دره میافتادند و جسمسشان تبدیل به خاک میشدند و بلند فریاد میزدند و جیغ میکشیدند دختران و زنانی را میدیند که فقط میچرخیدند میچرخیدند میچرخیدند به حدی بود استفراغشون در امد بود و همون روی استفراغشون میچرخیدند و آنها کسانی بود که در هر مجلسی بودند میرقصیدند در آنجا مردان و زنان زیادی جیغ میکشیند بابت عذابشان اما علی هم بابت عذابش فقط شلاق میخورد اگر شما شلاق را دیده باشیند یک طرف چوب هست و یک طرف طناب و انجا به جای طناب ریسمانش از اتش بود و علی فقط میسوخت و روش اب میریختند و دردش کمتر میشد و این بابت گریه و سینه هایی که برای ائمه اطهار می زد اما کسانی دیگر شلاق میخوردند و بدنشان پود رمیشد و درد میکشیند انها علاوه بر شلاق باید بگویم کسانی که شلاق میخورد دردشان میاید اما انجا نه تنها شلاق میخورد بلکه خارش هم میایئد و هر چه بیشتر دست بزند خارشش بیشتر و دردش هم بیشتر میشود علی هم همینگونه بود تا اینکه شلاق زنان علی راهنمایی میکنند به در حساب و کتاب فقط چند گناه کوتاهی داشت و بابتش زجر کشید و به سفارش پیغمبران و فاطمه زهرا و ائمه اطهار و شهدای سید و خود شهدا و سیدهای با ایمان علی راهی بهشت شد در انجا دوستی را میبیند به نام سید محمد که او واسطه علی شد و علی را راهی بهشت میکند

 

 

وب حجاب نوشته:

همیشه وقتی از حجاب وحیا حرف میزنیم از خانم ها میگیم ...از چادری ها میگیم....

اما امروزمیخوام بگم...

سلامتی هرچی پسر مذهبیه...

سلامتی هر پسری که ریش داره وبهش میگن پاچه بزی خم به ابرو نمیاره...
سلامتی اونیکه پاتوقش مزار شهداس نه باشگاه کامبیز بدنساز...
سلامتی کسی که جای پرورش اندام وتزریق بازو پرورش ایمان میکنه وخودسازی...
سلامتی پسری که سرش و خم میکنه تا سنگ فرش خیابونا ،نه رودروی ناموس مردم....
سلامتی هرچی پسره که بلوز آستین بلند میپوشه و شلوار کتان نه لباس های تنگ وشلوار جاستین...
سلامتی اونی که نه مدونا میشناسه نه والیزابت تیلور ...دختر رویاهاشم سلنا گومز نیست...
سلامتی اون مردی که وقتی تو تاکسی میبینه دوتا خانم نشسته نمی ره وسطشون بشینه...
سلامتی اون پسری که بلده مکبر باشه و نماز اول وقتش حجته...
سلامتی هرکی که پیشش،روبروش ،کنار دستش تو کلاس با امنیت میشینی وانگارنه انگار کنارش دختر نشسته...
سلامتی اون پسری که بعد امتحان نمیره پیش همکلاسی های مونث وبگو بخند رابندازه به بهانه ی امتحان...
سلامتی اون پسری که حاضره دخترا بهش بگن مریض واون وانده...
سلامتی آقا پسری که وقتی تو ماشینش صدای ضبطش وبلند میکنه ..نوای کربلا کربلا میاد..
سلامتی اون آقایی که ظهر تو دانشگاه پشت کفشاشو خم میکنه وآستیناش بالا واب
میچکه....جوراباشم از جیباش آویزونه...مهم نیست دخترای جفنگ دانشگاه مسخرش کنن مهم زود
رسیدن به حسینیه اس...

سلامتی اون ی که تو تابستون میره اردوی جهادی نه صفا سیتی با دوست دختراش....توشمال
سلامتی اون پسری که عکس فرماندهین دفاع مقدس میزنه رو پیرهنش....ازه همه باحال تر عکس
حضرت آقا رو....
سلامتی هرچی پسر مذهبی...
سلامتی هرچی بچه حزب اللهی....

سلامتی همشون صلوات....

اللهم صَلی علی محمد و آل محمد

پاییز در وبش نوشته:

شوهر در فیس بوک

خدا خیرت دهد « مستر زاکر برگ»

که من را یک شبه خوشبخت کردی

خیال بنده را از حیث شوهر

در این قحطی شوهر تخت کردی

زدم عکسی به« وال فیس بوکم»

قشنگ و دلرباتر از« شکیرا»

فتوشاپش چنان کردم که گویی

نباشد دختری چون من به دنیا

اگر چه چل بهار از من گذشته

نوشتم بنده هستم بیست ساله

و آن ها را برای درک بهتر

به عکس« وال » خود دادم حواله

نوشتم آدرسم را هم ولنجک

پدر تاجر و مادر دکتر پوست

بگردم ای الهی دور مادر

که مانند خودم خوش چشم و ابروست

همان یک شب هزاران «لایک» خوردم

همه مشتاق« چـَت» بودند و دیدار

یکی هم زان میان بد جور وا داد

نه یک دل ، بلکه صد دل شد گرفتار

و من هم عکس او را چون که دیدم

شدم یک دل نه ،صد دل عاشق او

از آن شب شد به پا در سینه ی من

از عشق آن پسر شور و هیاهو

خلاصه کارمان بالا گرفت و

برای خواستگاری کرد اقدام

جوانی بود بالاتر ز پنجاه!

چه گویم از بر و رو یا که اندام!

شکم افساید و قد او کوتوله

و صورت آبله گون و پاش شل بود

یکی از چشم ها سالم یکی کور

سرش هم طفلکی کـُلن کچل بود

به او گفتم چنان که کفش کهنه

بـُود البته نعمت در بیابان

لذا حالا که اکسیر است شوهر

عزیز جانم« مرا تی جانَ قربان»

همان لحظه شدم راهی محضر

به انکحتُ ، قبلتُ پاسخم بود

به لطف سال ها هجران شوهر

ندیدم در وجودش هیچ کمبود

شود «جاوید» نامت ای زاکر برگ

به لطف تو شدم دارای شوهر

دعایت می کنم روزی سه نوبت

که وضع تو شود هر روز بهتر

فراخوان مسابقه وبلاگ‌نویسی «زیر نور جبهه»

س, 19/06/1392 - 12:54 — admin-->
در آستانه هفته دفاع مقدس وبلاگ نویسان خوزستانی برگزار می کند
طنین یاس- به همت وبلاگنویسان خوزستانی مسابقه وبلاگنویسی با عنوان ˝زیر نور جبهه˝ ویژه هفته دفاع مقدس برگزار می گردد.

به گزارش طنین یاس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سپاه خوزستان،به مناسبت هفته ی دفاع مقدس مسابقه وبلاگنویسی با عنوان "زیر نور جبهه" و با موضوع دفاع مقدس و گرامی داشت شهدای والامقام هشت سال جنگ تحمیلی برگزار می کند.

علاقه مندان می توانند آثار نوشتاری،تحلیلی وهنری خود را در چارچوب یکی از موضاعات (داستان و مقاله ، عکس و پوستر ، اشعار ، جملات کوتاه ، دلنوشته ، خاطره و فیلم و صوت) از تاریخ 15 شهریور لغایت 5 مهرماه 92 از این نشانی برای شرکت در مسابقه ارسال نمایند.

لازم به ذکر است مطالب ارسالی پس از نمایش در سایت وبررسی توسط تیم داوران امتیاز بندی شده و به مطالب برتر جوایز ارزنده ای اهدا خواهد شد.

 

 

حبیب الله سیاری                    امیر دریادار سیاری در نصیرشهر تهران:

امنیت کشور را مدیون شهدا هستیم/ اقتدار ایران جهانی شده است                                

خبرگزاری تسنیم: فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی گفت: امنیتی را که امروز در کشور داریم مدیون خون شهدا، ایثارگران و مردم همیشه در صحنه هستیم.
 

به گزارش خبرگزاری تسنیم از استان تهران، امیر دریادار حبیب‌الله سیاری ظهر امروز در مراسم تشییع و تدفین دو شهید گمنام در نصیرشهر اظهار کرد: از دیدن این جمعیت با چنان شور و هیجانی بسیار لذت بردم و برایم تداعی شد که مردم ما همیشه در این عرصه‌ها حضور داشته و سبب سربلندی و بالندگی کشور هستند.

وی افزود: این مردان کسانی بودند که جان خود را در طبق اخلاص گذاشته، در برابر دشمن مسلح ایستادگی کردند و پیروزی قاطع را برای جمهوری اسلامی ایران به ارمغان آوردند.

فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی تصریح کرد: امروز ما استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی داریم که این‌ها شعار انقلاب بوده و هست، شهدا برای حفظ این سه شعار در مقابل دشمن ایستادگی کرده به شهادت رسیدند.

دریادار سیاری درباره اهداف دشمن از حمله به ایران گفت: هدف دشمن جلوگیری از رشد و تعالی کشور ما بود به همین خاطر استکبار جهانی دشمن را در تجهیزات، نیروی انسانی و اطلاعات یاری کرده تا دشمن ما را مورد آسیب قرار دهد و شعارهای سه‌گانه ما را بگیرد.

وی بیان کرد: استکبار گمان می‌کرد که ایران توانایی مقابله با دشمن را ندارد، رهبر عزیز ما دراین‌باره فرمودند: آن زمان که به دشمن به هرطریقی کمک می‌کردند، به ما یک سیم خاردار هم نمی‌دادند، ما این‌گونه ایستادگی کردیم.

سیاری با اشاره به دلایل پیروزی ایران بر شرق و غرب گفت: در جنگ هشت ساله و دفاع مقدس تنها نیروهای مسلح در میدان نبودند بلکه قدرت ایران بین مردم است و افتخار کشور این است که مردم از آن حمایت می‌کنند.

فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی تأکید کرد: امنیتی را که امروز در کشور داریم مدیون خون شهدا، ایثارگران و مردم همیشه در صحنه هستیم.

وی درباره جایگاه ایران پیش از انقلاب اسلامی تصریح کرد: ایران پیش از انقلاب جایگاهی نداشت، حتی از کشورهای عقب‌مانده دنیا به شمار می‌آمد و نزد غربی‌ها به‌نام کشور گل و بلبل مشهور بود چرا که جای مناسبی برای تفریح سران غربی به شمار می‌آمد و این برای کشور ما ننگ بود.

وی در ارتباط با اقتدار کشور اسلامی ایران گفت: هر اتقاقی که در منطقه رخ می‌دهد نشان از قدرت جمهوری اسلامی ایران است، جایگاه کشور در منطقه جایگاهی والاست و امروز اقتدار ایران به درجه بالایی رسیده است.

فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی خاطرنشان کرد: شهدا بدانند، افتخار ما این است که ادامه دهنده راه آن‌ها باشیم و پیروزی، موفقیت و سربلندی کشور را در ادامه دادن راه این عزیزان می‌دانیم.

                                 گزارش از مهدی امیری

تقدیم به منتظران دلسوخته مولای آدینه هایم.

  
غم فراق تو دل را اگرچه سنگین است
فدای آن غم تلخت، چقدر شیرین است!

ای عزیزی که شمع وجودت گرما بخش دل های سرد و یخزده مان است،بیا و ما را در شور ظهور عدالت گستر و آرامشبخش خود تسکین ده...

جـمـعـه‌ها طـبـع مـن احـساس تـغـزل دارد
نـاخـودآگـاه بـه سمـت تـو تـمایـل دارد
بی تو چنـدیـست که در کار زمـیـن حـیرانم
مانـده‌ام بی‌تـو چرا باغـچه‌ام گـل دارد
شایـد ایـن باغـچه ده قـرن به اسـتقبـالت
فـرش گسـتـرده و در دسـت گلایـل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
مـاه مخـفـی شـدنـش نـیـز تـعـادل دارد
کودکی فـال فروش است و به عشـقـت هـر روز
می خـرم از پـسرک هـر چه تـفأل دارد
یـازده پـله زمـین رفـت بـه سـمـت مـلکوت
یـک قـدم مانـده زمـیـن شـوق تکامـل دارد
هـیـچ سـنگی نـشـود سـنگ صـبورت، تـنـها
تکیـه بـر کـعـبـه بـزن، کـعـبه تـحـمـل دارد…